-
شب پره من
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 21:17
-
من و خاطره
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 20:57
من وخاطره شاید همزادیم دراوج خنده خاطراتم کنارم است , خنده هایم خاطره در اعماق غصه , اشک هایم ,نفس هایم , شناور درمیان دست های خاطره من با خاطراتم زنده ام
-
حوصله
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 21:01
حوصله نوشتن ندارم حوصله خودمم ندارم
-
خوشبختی
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 22:46
خوشبختی همانند توپی است که هر روز در پی آن میدویم ولی در لحظه ای که بدستش میاوریم ناغافل با یک ضربه آن را از خود دور می کنیم وبازهم در پی آن می دویم
-
درد دل
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 12:02
بعضی روزها مثل امروز هزاران سوال همچون لشکر موریانه از ذهن و روحم گذز می کند سوالات بی جواب تردید های بی پایان فشار این همه سوال مغزم را له می کند این همه تردید نفس هایم را خسته می کند توان حرکت ندارم قدرت اندیشیدن ندارم فقط برای یک روز مرا به حال خود بگذارید شاید جوابم را , راهم را پیدا کردم
-
آجرنوشته
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 22:35
شب تاریک و سنگستان و من مست سبو از دست من افتادو نشکست نگه دارنده اش نیکو نگه داشت وگرنه صد سبو نفتاده بشکست
-
خدای عزیزم
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 22:45
دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم
-
خدای عزیزم
جمعه 29 مردادماه سال 1389 21:56
خدای عزیزم سنگینی سکوت را از لبانم بر دار خدای عزیزم می شنوی ؟؟؟ می بینی؟؟؟ خودت راه را نشانم بده خدایا خسته ام م م م م خسته به که بگویم؟؟ چکار کنم؟؟؟؟
-
آجرنوشته
جمعه 22 مردادماه سال 1389 21:45
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا مرا به اندازه چشم برهم زدنی , به حال خود وا مگذار
-
. . .
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 22:10
حرفم را پس می گیرم من یک ضعیفه هستم که هیچ کس باورش ندارد
-
ضعیفه
جمعه 18 تیرماه سال 1389 18:58
مرا ضعیفه می خوانند ولی من ضعیف نیســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم، اگر نفس هایم را بگیرند، اگر لبانم را بدوزند باانگشتانم بر قلبتان می نویسم . من ضعیفه نیستم ، آن کس که مرا ضعیف می نامد از من ضعیف تر است
-
بدون عنوان
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 21:35
باتو خواهم خندید ، در میان خنده هایت قطره اشکی خواهم شد ، تا آرام پذیرد قلب کوچکت ، درمیان حجم اندوه
-
بدون عنوان
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1389 23:35
اگر بر سردو راهی بمانی،چگونه راهت را پیدا می کنی ؟؟ اگر قدرت احساس و منطق به یک اندازه باشد ، از کدام یاری میگیری ؟؟ شاید ، بهتر باشد سکوت کنم اگر کوه سوال هایت روز به روز ،لحظه به لحظه بزرگتر شود و هرچه گشتی جوابی برای هیچ یک انتخاب نکنی چه کار می کنی؟؟ اگر میان لحظه های سکوت صدایت را ،لبانت را گم کرده باشی چه کار...
-
سال نو پیشاپیش مبارک
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 15:49
من دوست دارم خانه ای داشته باشم بر دوست گوشه ی هر اتاقش دوست هایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هر کسی می خواهد-وارد خانه ی پر عشق وصفایم گردد یک سبد گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن-شستشوی دلهاست شرط آن داشتن-یک دل بیرنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم روی آن با قلم سبز بهار می نویسم: ای یار خانه ی ما اینجاست تا که...
-
بافتنی -۲
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 21:59
چه زیبا بود، آن همه رویا که بافتم من چقدر زود فراموش کردم پینه هایی را که بر دستانم ،برقلبم نشسته بود یادت هست برایت گفتم "به شانه ام میزنی تا برف را از شانه آدم برفی بتکانی"؟؟ یادت هست جوابت را؟؟؟ چه لباس زیبایی شده بود ، لباس زندگانیم ،آبی پر ازاطلسی ،رازقی . . چرا گل هایم پر پر شد ؟؟؟ چه کسی لباسم را...
-
خودخواهی
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 20:36
شب پره مهربانم دلم می خواهد برایت بگویم ،چه زخمی بر قلبت،روحت ،می نشیند وقتی محبوب تو را از خواب تنهایی بیدار می سازد ،روحت را صفا می بخشد و درست لحظه ای که دل بسته شده ای فراموشت کند. از کنارت عبور می کند،با کوله باری از خودخواهی. از کنارت عبور می کند ،چشمانش را می بندد تا نبیند ،دلی در انتظار مهربانی هایش نشسته گوش...
-
آجر نوشته ـ۲
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 22:36
زندگی ، برگ بودن در مسیر باد نیست امتحان ریشه نیست ریشه هم هرگز اسیر باد نیست زندگی ، چون پیچک است انتهای آن می رسد پیش خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
-
شب پره مهربانم
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1388 22:35
از یاد مبر آن لحظه را که با مهربانی دستانت ،سکوت حوضچه قلبم را درهم شکاندی آن لحظه را که خو گرفته بودم با غم ها و تنهایی ها، هرگز ندانستم مهربانم چرا آمدی و چرا میروی ؟؟ چه آرام پای بروجودم نهادی !!!! درست در همان لحظه که به گرمی حضورت نیازدارم، می روی
-
نامه ای به خدا
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1388 22:06
خداوندا امشب برایت حرف ها دارم تورا می خواهم تا برایت بگویم چقدر درناک است ،کسی را دوست بداری و او بی توجه از کنارت عبور کند. می خواهم برایت بگویم وقتی صادقانه قلبت را در دست می گیری و می گویی دوستت دارم وناگهان تردید،تردید وجودت را فرامی گیرد " او نیز تو را واقعا دوست دارد ؟؟" وقتی معنی گذشت را جستجو می کنی...
-
آجر نوشته ـ۱
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1388 11:06
نشکن به نوازشی حتی ، حرمت آینه ای را که غبار آلود ، چشم براه کسی است که برای دیدن خویش نمی آید
-
شب پره ای که هرگز نبود
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 23:18
می روم خسته وآهسته وزار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل پژمرده و افسرده خویش می برم تا زتو دورش سازم زتو ای جلو امید محال می برم زنده به گورش سازم تا ازاین پس نکند یاد وصال . . . . فروغ فرخزاد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1388 21:56
گیسو به باد ده چشمان بی قرار
-
دوستت میدارم
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1388 14:16
د و س ت ت م ی د ا ر م و در یک نگاه تنها یازده حرف با دنیایی حرف . حرف هایی از عشق، پاکی، صداقت وشاید نقابی برای فریب دل یکدیگر، در لحظه های تنهایی. چه کسی می داند معنایش را ؟؟ هنوز هم حرمت این کلام زیبا پا برجاست ؟؟
-
سال نو پیشاپیش مبارک
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 22:42
سال 87 هم گذشت سریع ، سریع ، سریع با تمام زیبایی هاش ، لحظه های خوب و شیرین و حتی سختی ها نمی دونم چی باید بنویسم ولی خوب می دونم باید قبل از هرچیز از شب پره عزیزم که باعث شد اریرا یا بهتر بگم ، المیرا خودش رو بهتر بشناسه تشکر کنم ، از hornet جووووووووونم که باعث شد، نوشتن این بلاگ شروع بشه ، میثم وبهار عزیز که همیشه...
-
یک سال دگر هم گذشت
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1387 19:05
امشب در بیست وهفتمین بهار زندگانیم ، قلبم را ، روحم را خواهم تکاند تا از تمام آنچه که در این مدت قلبم را به درد آورد،خنده ام را محو و چشمانم را نمناک پاک سازم . تلخی گذشته را دور ریزم امشب میهمانی عزیز بر دل دارم گلدان یاس را در کنار پنجره گذاشته ام ، میز مهربانی را مهیا ساخته ام ، فنجان ها را با قهوه عشق و محبت لبریز...
-
گلایه
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 23:17
برتن سبز درختان با سرانگشتانم نوشتم دوستش میدارم عاشقم من تا، رهگذران بخوانند و خلوتم را بر هم نزنند نمی دانم ،من واضح ننوشتم یا رهگذران نخواستند که بدانند شاید هم باور نداشتی حرمت دوستت میدارم ها را
-
. . .
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 22:13
چه ساده از یاد بردیم دوستت میدارم هارا درمیان نبض لحظه ها ، در هجوم باید ها ونبایدها، بودن ها ونبودن ها درجنگ غرور و منطق و احساس و ناگهان کاخ رو یاها را با کلامی فروریختیم
-
یاد من باشد. . .
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 19:05
یاد من باشد، زندگی رویا نیست یاد من باشد، لحظه ای را باید بر سر جای خود بایستم ، تا آنچه را که می خواهم بسویم آید ولحظه ای برایش تلاش کنم یاد من باشد، به دیگران هم فرصت دوست داشتن بدهم یاد من باشد، لحظه ای غرور را کنار بگذارم و لحظه ای احساسم را، تا مبادا روزها از پی هم بگذرند و رویاهایم هرگز به واقعیت نرسند یاد من...
-
تنهایی
جمعه 18 بهمنماه سال 1387 20:15
امشب بازهم دلم گرفته، امشب بازهم اسیرم میان رویا وحقیقت ، امشب همه ستارگان خاموش است ، ا مشب هیچ کس نیست جز سازم جز دفترم و صندوقچه ای از خاطرات ، همه جا تاریک است تاریک، تمام شمع ها را روشن می کنم، دیری نمی پاید اشک هایم شعله شمع ها را هم خاموش میکند ، امشب شب پره نیست ، خدا هم نیست ،...
-
اشک های یک شمع
پنجشنبه 26 دیماه سال 1387 21:31
به تندی باد از کنار یکدیگر گذر خواهیم کرد با کوله باری از خاطرات ، می نگرم به قطره اشک های شمع که در فراق پروانه، آرام و بی صدا فرو می ریزد ماتم می برد، به ان شعله که بی پروا، پروانه را فریاد میزند و پروانه بی اعتنا گذر می کند گفتم هرگز ، هرگز اجازه نخواهم داد شمع جانم،عشقم را ،کسی خاموش کند افسوس نماندی تا درکنارت...