خودخواهی

شب پره مهربانم  

دلم می خواهد برایت بگویم ،چه زخمی بر قلبت،روحت ،می نشیند وقتی محبوب تو را از خواب تنهایی بیدار می سازد ،روحت را صفا می بخشد و درست لحظه ای که دل بسته شده ای فراموشت کند. 

از کنارت عبور می کند،با کوله باری از خودخواهی.  

از کنارت عبور می کند ،چشمانش را می بندد تا نبیند ،دلی در انتظار مهربانی هایش نشسته  

گوش هایش را می گیرد،تا صدای گریه ات را، دوستت می دارم هایی را که خود از صندوقچه قلبت بیرون کشیده بود، نشنود. 

وچونین است خودخواهی ما انسان ها   

آجر نوشته ـ۲

زندگی ، برگ بودن در مسیر باد نیست

امتحان ریشه نیست

ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

زندگی ، چون پیچک است

انتهای آن می رسد

پیش

      خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا

شب پره مهربانم

از یاد مبر آن لحظه را که با مهربانی دستانت ،سکوت حوضچه قلبم را درهم شکاندی

آن لحظه را که خو گرفته بودم با غم ها و تنهایی ها،

هرگز ندانستم مهربانم چرا آمدی و چرا میروی ؟؟

چه آرام پای بروجودم نهادی !!!!

درست در همان لحظه که به گرمی حضورت نیازدارم، می روی   

نامه ای به خدا

خداوندا

امشب برایت حرف ها دارم

تورا می خواهم تا برایت بگویم  چقدر درناک است ،کسی را دوست بداری و او بی توجه از کنارت عبور کند.

 می خواهم برایت بگویم وقتی صادقانه قلبت را در دست می گیری و می گویی دوستت دارم وناگهان تردید،تردید

 وجودت را فرامی گیرد " او نیز تو را واقعا دوست دارد ؟؟"

وقتی معنی گذشت را جستجو می کنی و هیچ جز نفرت ،خودخواهی ، نمی یابی دردناک است .

برایت بگویم چقدر سخت است خودت را محاکمه کنی و قلبت را دار بزنی

اشک بریزی

چقدر سخت است به دنبال راهی باشی تا احساست را از بین ببری و نتوانی

برایت بگویم چقدر سخت است ریختن اشک از برای آنکه دوستش میداری و او خودخواهانه از کنارت عبور کند.

برایت بگویم که تنها ، تنها از تو کمک می خواهم تا یا مرا پیش خود ببری یا احساسم را به یکباره از   من بگیری

آجر نوشته ـ۱

 

نشکن به نوازشی حتی ،

حرمت آینه ای را که غبار آلود ،

چشم براه کسی است

که برای دیدن خویش نمی آید

شب پره ای که هرگز نبود

می روم خسته وآهسته وزار

سوی منزلگه ویرانه خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل پژمرده و افسرده خویش

می برم تا زتو دورش سازم

زتو ای جلو امید محال

می برم زنده به گورش سازم

تا ازاین پس نکند یاد وصال 

. . . .  

 

فروغ فرخزاد

گیسو به باد ده چشمان بی قرار