سکوت

بازهم سکوت می کنم

غصه هایم را در بغض هایم دفن می کنم

بادرد هایی که بر پوستم بوسه می کشد حرف می زنم



کی بشکنم سکوتم را ؟؟

چرا بشکنم غرورم را وقتی احساسم را . . .

دکمه

صدای دکمه ها را می شناسم ،هیچ کدام خطاب به من نیست 

صدای دکمه ها را می شناسم ، موسیقی حزن انگیز فراموش شدن من ، درمیان تسک هاست 

صدای دکمه ها را می شناسم ، نوایی از خودخواهی تو که فراموش کرده ای چند ساعت پیش از درد به خود می پیچیدم  

لحظه ها به انتظار نشستم تا بپرسی بهتری ؟؟ 

نوایی از خودخواهی من، که هنوز با اینکه می دانم درزمانش به یادم هستی انتظاراتی به این کوچکی و شاید به این بزرگی دارم 

 

اینگونه آغاز می شود داستان تکراری فرار نگاهم از تو 

سکوتم نشکند ؟؟؟ 

بغضم برزمین نریزد ؟؟؟

بازهم عشق مرا از خود ربود این بار کودک نبودم

چه آسان بافتم لباسی از جنس خیال  

چه آسان حصار قلبم را در هم شکستم  

چه آسان پیله تنهاییم درهم شکست 

وچه سخت است بافتن این همه تنهایی 

پوشیدن خرقه غم ها ، افسوس ها 

 

جز من چه کسی محکوم است ؟؟ خاطرات کودکی ؟؟ جامعه ؟؟ یا شب پره آرزوها که ناگهان از میان صفحات دفترم به احساسم گره خورد و یادم داد که عشق را می توان اشغ نوشت 

حالا باید یاد بگیرم  

درسکوت اشغ غرق شوم ، درمیان غم هایم ، خاطراتم  

ولی با تمام این ها هرکسی هم که جز من مقصر باشد، شب پره ام فرشته است  

فرشته کوچک تنهاییم از میان خیال به سیاره من سفر کرده بود، همچون شاهزاده ای کوچک