ضعیفه

مرا ضعیفه می خوانند 

ولی من ضعیف نیســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم، 

 اگر نفس هایم را بگیرند، اگر لبانم را بدوزند باانگشتانم بر قلبتان می نویسم . 

 

من ضعیفه نیستم ، آن کس که مرا ضعیف می نامد از من ضعیف تر است

بدون عنوان

باتو خواهم خندید ، در میان خنده هایت  

قطره اشکی خواهم شد ، 

 تا آرام پذیرد قلب کوچکت ، درمیان حجم اندوه 

بدون عنوان

اگر بر سردو راهی بمانی،چگونه راهت را پیدا می کنی ؟؟ 

اگر قدرت احساس و منطق به یک اندازه باشد ، از کدام یاری میگیری ؟؟ 

شاید ، بهتر باشد سکوت کنم 

اگر کوه سوال هایت روز به روز ،لحظه به لحظه بزرگتر شود و هرچه گشتی جوابی برای هیچ یک انتخاب نکنی چه کار می کنی؟؟ 

اگر میان لحظه های سکوت صدایت را ،لبانت را گم کرده باشی چه کار میکنی ؟؟

سال نو پیشاپیش مبارک

من دوست دارم خانه ای داشته باشم بر دوست

گوشه ی هر اتاقش دوست هایم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو

هر کسی می خواهد-وارد خانه ی پر عشق وصفایم گردد

یک سبد گل سرخ به من هدیه کند

شرط وارد گشتن-شستشوی دلهاست

شرط آن داشتن-یک دل بیرنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می کوبم

روی آن با قلم سبز بهار می نویسم:

ای یار خانه ی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر خانه ی دوست کجاست؟  

---------------------------------------------------- 

سال نو مبارک

بافتنی -۲

چه زیبا بود، آن همه  رویا که بافتم من

چقدر زود فراموش کردم پینه هایی را که بر دستانم ،برقلبم نشسته بود

یادت هست برایت گفتم "به شانه ام میزنی تا برف را از شانه آدم برفی بتکانی"؟؟

یادت هست جوابت را؟؟؟

چه لباس زیبایی شده بود ، لباس زندگانیم ،آبی پر ازاطلسی ،رازقی . .

چرا گل هایم پر پر شد ؟؟؟

چه کسی لباسم را شکافت؟؟؟

پینه ها بزرگتر می شوند ،دیگر نخی ندارم ،میل هایم شکسته .....

چه زود!!!!

خودخواهی

شب پره مهربانم  

دلم می خواهد برایت بگویم ،چه زخمی بر قلبت،روحت ،می نشیند وقتی محبوب تو را از خواب تنهایی بیدار می سازد ،روحت را صفا می بخشد و درست لحظه ای که دل بسته شده ای فراموشت کند. 

از کنارت عبور می کند،با کوله باری از خودخواهی.  

از کنارت عبور می کند ،چشمانش را می بندد تا نبیند ،دلی در انتظار مهربانی هایش نشسته  

گوش هایش را می گیرد،تا صدای گریه ات را، دوستت می دارم هایی را که خود از صندوقچه قلبت بیرون کشیده بود، نشنود. 

وچونین است خودخواهی ما انسان ها   

آجر نوشته ـ۲

زندگی ، برگ بودن در مسیر باد نیست

امتحان ریشه نیست

ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

زندگی ، چون پیچک است

انتهای آن می رسد

پیش

      خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا

شب پره مهربانم

از یاد مبر آن لحظه را که با مهربانی دستانت ،سکوت حوضچه قلبم را درهم شکاندی

آن لحظه را که خو گرفته بودم با غم ها و تنهایی ها،

هرگز ندانستم مهربانم چرا آمدی و چرا میروی ؟؟

چه آرام پای بروجودم نهادی !!!!

درست در همان لحظه که به گرمی حضورت نیازدارم، می روی