درودل

درکلمات گم شده ام 

دستی دهانم را سخت گرفته ، نفس در خود مرده ، هیچکس صدای رفتنش را نشنید جز خودم.


 هیچ کس نبودنش را حس نکرد  


کاش مسکنی برای درد هایم بود، کاش پایانی برای خرف هایم پیدا می کردم

دستم درد می کنه ه ه ه ه

جونه هرکی که دوست دارین 


کاری به کارم نداشته باشین ، حوصله ندارم به اندازه تمام عالم و ادم فکر کردم 


به اندازه حرف هایی که زدم و نشنیدین از دست خودم ،کفریم



اشتباه

چرا های زندگیم انقدر زیاد شده که نمی دونم چی به چیه؟

دنبال چرا های زندگی می گردم و می خورم تو در و دیوار ، درست مثل پروانه حبس شده توی شیشه  . وقتی جوابی پیدا می کنم تازه می فهمم اشتباه بود این همه گشتن


اشتباه کردم ، گشتم ، بدنیا امدم و هرروز اشتباه می کنم که نفس می کشم 

ترس

هنوز می ترسم 

از حیلی چیزایی که باورتون نمیشه ، از سوسک و سگ و گربه نیست

همه، خندهام رو می بینن ، ولی کسی از دلم خبر نداره

کسی صدای خرت خرت کفشهام رو نمی شنوه تا بفهمه چقدر خسته شدم

کسی از درد هایم خبر ندارد

اشکالی ندارد

نیاز به ترحم شما ندارم 

نیاز به محبت دروغین هم ندارم

بزرگ شدن و فاصله هاش

خسته شدم دلم می خواست هنوز بچه بودیم 

هنوز مثل وقتی کوچیک بودیم دوستم داشتی . ولی دیگه نداری و منم چراش رو نمی دونم ،حالا دیگه دلم رو می شکنی و من جوابی برای علامت سوال تو ذهنم پیدا نمی کنم 

اگر می دونستم بزرگ شدنمون این همه فاصله بینمون میکشه هیچ وقت شمع های تولدم رو فوت نمی کردم هیج روز تولد هیج کدوممون رو جشن نمی گرفتم


اگه می دونستم بزرگ شدن یعنی فاصله