خسته ام از این همه فکر
یک هفته تمام , تمام سعیم را کردم تا با قدرت جذب و یوگا امروز را آنگونه که دوست می داشتم به تصویر بکشم , زیبا بود و نزدیک به آنچه در ذهن پرورانده یودم
یازهم کافه همیشگی , بازهم اولین دیدار
ولی تصویرم نصفه شد, شاید اگر برروی میز کنار طاقچه کتاب می نشستیم , نیمه دیگر تجسمم به حقیقت می پیوست
ولی بازهم نشد
نمی دانم کی , کی ها را پاسخ می گویی !!!!
انتظار و انتظار و انتظار
هی سوال های بی جواب !! هی نزن آرام من بر جان من و . . .. .
هی دل لرزهای ناگهانی من
هی سکوت و ارامش تو
فنجان قهوه در پی فنجانی دیگر
مرور روزهای شیرین, لحظه هجوم افکار پرشیان
شاید دیر و شاید هرگز
ولی من بازهم رویایم را کنار حوض آبی خیال , غرق در بوسه ماهی های کوچک قرمز, میان عطر اطلسی ها و بنفشه , به بلندی گیسوان کهنسال بید, می بافم, می بافم.
رویایم را , تو را , وحکمت خدا را یاور دارم
ولی ترس ذات من است گاه گاهی دل کوچک تنهاییم می لرزد وبرای همین می پرسم , کی هایم را کی پاسخ می گویی ؟؟؟
و هنوز منتظرم تا بشنوم کی هایم را کی پاسخ می گویی ؟؟؟