آدمک

آدمک، آخر دنیاست، بخند !!!

آدمک ، مرگ همین جاست، بخند .

آن خدایی که بزرگش خواندی ، بخدا مثل تو تنهاست ، بخند .

دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست ، بخند .

فکر کن درد تو ارزشمند است، فکر کن گریه چه زیباست ،بخند .

صبح فردا به شب نیست که نیست،

تازه انگار که فرداست ، بخند.

راستی آنچه که یادت دادیم ،پر زدن نیست که درجاست ،بخند .

 آدمک نغمه آغاز نخوان ،بخدا آخر دنیاست ، بخند.

                                بخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــند

----

نمی دونم نویسندش کی بود،

چرا ما آدم ها اینقدر خودخواهیم ؟؟؟؟؟ کی به ما اجازه میده با قلب و احساس  یکدیگر بازی کنیم ؟؟؟

مگه کی هستیم ؟؟؟؟

تازه هرکی و هرچی هم که باشیم اجازه نداریم با انسان ها بازی کنیم ،حتی اگر خودشون بخوان.

 انسان ها که عروسک و ماشین نیستن ،احساساتشون هم  مهره های ،خانه سازی و لگو نیست که باهاشون یه آسمون خراش بسازیم بعد بایه فوت ،بایدونه تیله تویه چشم بهم زدن خرابش کنیم

اون وقت یه خنده بچسبونیم رو لبمون و باقیافه حق بجانب بگیم:" خودم ساختم ،دوست داشتم خرابش کنم "

نظرات 10 + ارسال نظر
میثم چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:48 ب.ظ

بابا اریرا تو دیگه قرار نبود از این حرفا . . . تو این پله که وایسادی داری به خودت آزار می دی ولششششششششششششششششش کن
تو خودت آخر درک و فهمی اریرا جان، آخر این فکرا و اعصاب خردیات به هیچ می رسه، به هییییییییییییییییییییچ
همین الان رهاش کن
آزاد کن خودتو از این بند
.
و در آخر، متاسفم، دنیاس دیگه

میثم چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:48 ب.ظ

به قول سبا :

راستی سلام ! :)

علیک سلام
راست میگی ولی چکنم ؟؟هضمش برام سخته نمی تونم حتی قورتش بدم ببخشیدا ولی احساس می کنم . . .
به قول شب پره :
عشق و دوست داشتنی که من می گم وجود نداره لااقل تو این دنیا

امیر چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:08 ب.ظ http://amir-perspolisi.blogsky.com/

سلام وبلاگ خیلی زیبایی داری ممنون میشم به وبلاگ منم سر بزنی فقط نظر یادت نره میدونستی که وبلاگت معدن طلاست؟چرا نمیخوای از وبلاگت علاوه بر تفریحی بودنش استفاده مالی بکنی؟ آیا میدونستی از طریق وبلاگت میتونی درامد ثابت ماهیانه داشته باشی و حتی اگه خودتم نخواستی فعالیت کنی از طریق زیرمجموعه هات که تو سیستم عضو میکنی ماهیانه در آمد ثابت داشته باشی؟اینا اصلا کاری نداره و چند دقیقه بیشتر وقتتو نمیگیره.با گذاشتن بنرهای تبلیغاتی سیستم اکسین ادز به ازای هر کلیک که روی تبلیغاتت بشه تا سقف 70 تومان پورسانت میگیری و به ازای هر نفر که به سایت دعوت کنی مبلغ 100 تومان پورسانت میگیری و به ازای هر کلیک که رو تبلیغات زیر مجموعه هات بشه مبلغ 5 تومان پورسانت میگیری.این عالی نیست؟تازه اگرم نخواستی این فعالیت ها رو بکنی میتونی فقط عضو سایت بشی و از ابزار وبمستر فوق العاده سایت برای زیبایی سایت و افزایش آمار بازدیدهای وبلاگت استفاده کنی.که کاملا رایگانه مثل سیستم تبادل لینک و پیلم نما و خبرنامه . میتونی هر روز خودت 1 بار روی تبلیغات متنی و روی تبلیغات گرافیکی وبلاگت کلیک کنی و پورسانتشو گیری.حالا اگه تصمیم گرفتی تا عضو سایت بشی از طریق لینک زیر میتونی اینکارو بکنی: http://www.oxinads.com/?a=2216

میثم پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:57 ب.ظ

معذرت می خوام ولی از متنت این طوری برداشت کردم، ایراد از منه که حسابی حسابی نخوندم تا حرفت رو به درستی متوجه بشم
اگه گفتم آزاد کن . . . منظورم این بود که اگه سنگی جلوی پات افتاده تو یکی تواناییش رو داری که به تنهایی خردش کنی، پس منتظر نباش
همین
باز هم عذر عذر عذر :)

نه برداشتت اشتباه نبود
درد دل بود گذاشتمش نه تو اشتباه کردی نه hornet تو از یه دید دیدی که نزدیک تر بود به ذهن بهم ریختم
hornet عزیزهم از دید دیگه ای که بعداز اینکه نظرش رو خوندم فهمیدم که از یه دید دیگه هم میشه بهش نگاه کرد
ظاهرا لحنم تندبود
%(

Hornet پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:59 ب.ظ

فکر نمیکنی نظر خودت هم کمی خود خواهانه باشه ؟؟؟؟
شما همه چیز رو چرا از منظر خودت نگاه میکنی ؟ بازی با احساسات ؟
میشه بپرسم کودوم احساسات ؟ اگه منظورت از احساسات پشت چشم نازک کردن ادمها وقتی کسی دور برشون نیست و یا کارشون گیر کرده و بینی رو سربالا گرفتن وقتی چند تا ... پیدا میشن که حسابی واسشون پول خرج کنن نازشونو بکشن و اونها هم با هاشون کلی پز بدن کیف کنند هستش که ببخشید اشتباه کردی این اسمش تجارته نه احساس قربونت
دمــــــــــشم گرم هرکی خودش ساخت و خودش هم خراب کرد ناز شستش
حاضرم قسم بخورم چیزی که نوشتی فقط یک خیال عشقی بوده اره درست دیدی خـــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــال
ببین من تا حالا از این خیالات زیاد دور و برم دیدم منم اگه بودم هم خودم میساختم و هم خودم خراب میکردم
کی به من اجازه داده یا میده ؟ اها نه عزیزم صبر کن همونهایی که وقت گرفتاری پشت چشم نازک میکنند و وقت خوشی دماغشون رو سربالا میگیرن
انگار نه انگار که هر چی بودن ، هر چی شدن و هرچی هستند از قبال کی بود انگار نه انگار که بودی
بله تو جایی که محبت ادمها به حکم وظیفه تلقی میشه باید هم ساخت و خراب کرد باید هم نقش بازی کرد یا ماسک یا هرچی که اسمشو میذاری به صورت زد
من تازه فهمیدم با هر کس باید مثل خودش بود اره مثل خودش
حتما مثل خودش بالاخره یک نفر باید به همه این ادمها حالی کنه که نه بابا مردم ... نیستند
اره من هم اگه باشم خودم میسازم و خودم هم خراب میکنم
شما هر چی دوست داری اسمشو بذار

اول باید بگممرسی که مثل همیشهمیای و انتقادت نظراتت رو می گی و..:
درخصوص " شما همه چیز رو چرا از منظر خودت نگاه میکنی ؟ " اره ولی منظورم به جون خودم اونی که فکردی نبود به جون خودم ،راستش رو می گم  علتش هم اینکه خودت میدونی چقدر و به چه علت ازش بدم میاد پس حیف بلاگ من که به خام در مورد اون بنویسم در مورد کسانی می نویسم که برام محترم وارزشمندن.
" حاضرم قسم بخورم چیزی که نوشتی فقط یک خیال عشقی بوده اره درست دیدی خـــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــال "
شاید ولی یکم فکر کن hornet جوونم و خودت را بذار جای من
خوب ، قبل از سوختن سنسورهات تو هم عاشق شدی نه شدی ؟؟اون موقع هیچ وقت به این فکر کردی که کسی که تو عاشقش شدی به اندازه خودش و همون طور که دوست داری ، دوست داره ویا داشته ؟؟؟
اگه احساس می کردی که اشتباه کردی و این عشقی که شده تمام لحظه لحظه تو فقط یه شوخی بوده ،چه احساسی بهت دست میداد؟؟
مطمئنم که دلخور می شدی درسته؟؟ بدبینی سراغت نمیومد؟؟
پیش نهاد می کنم با دید دیگه ای هم بخونی

واما باقی انتقادات hornet عزیزم شاید حق با تو باشه و اسم این بازی تجارت باشه نه بازی احساس ، ولی به نظر من تجارت بد ی هست من دوستش ندارم حالا می خواد یکی از طرفین باشم یا... ، همیشه خودت بهم گفتی یه حرفه ای باش ولی به چه قیمتی ؟؟؟ تو همیشه گفتی و میگی در قبال کاری که برای دیگران انجام میدی انتظاری نداشته باش ولی خودت داری لااقل تو این مورد که خودت حرفش رو پیش کشیدی البته تو پرانتز بگم ادم ها باید حرمت ها رو حفظ کنن به قول معروف نمک کور نباشن پس حالا اگه تو n بار کمک کردی و اون آدم تا موقعی که دو باره بهت نیاز پیدا نکرده دماغش رو بگیره بالا و انگار نه انگار و موقع نیاز.... دلیل نمی شه سعی کنی بهش باساختن خراب کردن بفهمونی اشتباهه،راهش غلطه با هرکس در حد درک و فهمش رفتار کن و زیادی برای کسی ازخودت مایه نذار، که مجبور بشی خرابش کنی. تو در همه حال هم میتونی بگی اره وهم نه ولی از نظر من خودت یه اشتباه بزرگ می کنی موقعی که کارش گیره براش انجام میدی ولی نه از ته دل درسته ؟؟؟ تو رودروایسی میمونی و یا بخاطر... کمک می کنی ولی از ته دل نیست میدونم الان می خوای بگی اریرا باز کار وخسومت شخصی رو قاطی کردی اره خوب نگاه کنی خودت هم بعضی وقتا این کار رو میکنی قبل از اینکه باقی رو بخونی لطفا بسطش نده به همه
بازم به قول خودت مقیم دل شدن مهمه نه وارد شدن درسته ؟؟؟ همیشه سعی کن بی صورتک زندگی کنی یادم یه روزی بهم گفتی چرا نقاب به صورت میزنم حالا خودت داری همین کار رو می کنی اگه نمی شناختمت می گفتم یه آدم خودخواهی ولی این نقابت اصلا بهت نمیاد تو با این افکار باعث میشی همه دنبال چرا ها وعلت ها بگردن.وقتی از راه راست میشه رسید چرا این همه پیچ وخم ببینم تو به یه گربه هی غذامیدی و نازش رو می کشی بعد یه روز به خاطر اشتباهش وپنجولی که رو دستت کشیده بود تو غذاش فلفل می ریزی که بسوزه ؟؟
حالا اگه زبونم لال جاهاتون عوض بشه و تو قوانین بازی رو نتونی تعیین کنی خوشت میاد یکی هی بالا وبالاتر ببرتت ویک دفعه بندازتت پایین ؟
من اگه باشم میگم نه
تو این تجارت که تو می گی هر کدوم که بازنده باشن یه ضربه ای از طرف مقابل می خورن ، من هم خودم رو گذاشتم جای کسی که به قول تو موقع نیاز پشت چشم نازک می کنه مسلما وقتی نقاب اون رو، رو صورتم بذارم فقط رفتار های ظاهری و چهرم عوض میشه ،اریرا 25 ساله نمیشه یه ادم .... گفتم اگه من یک طرف این تجارت بودم، با احساسم بازی شده بود.و ضربه روحی غیر قابل تصوری می خورم شاید منی که شروع کردم به این تجارت یه بیمار روانی باشم با کوله باری عقده، ولی تویی که می خوای به آدم ها بگی "به همه این ادمها حالی کنه که نه بابا مردم ... نیستند “ نباید مثل باقی باشی،نباید من رو باطناب خودم دار بزنی ، مثل پرده آخر کارنوال با لباس خانگی دختر فکر میکرد قاتلش عاشق شده که همه جا مراقبشه ولی زهی خیال باطل ، درسته که اون قاتل به هدف خودش رسید ولی به نامردی بود چون فهمیده بود نقطه ضعف طرف مقابلش چیه و از همون استفاده کرد درسته؟؟؟؟ چون دختره به خاطر کمبودهاش عاشق شده بود ولی قاتله عاشقش نبود چرا بهش نگفت چرا تا لحظه کشتن باهاش بازی کرد؟؟؟؟
اره مثل همیشه از رو احساسم می گم عادلانه نیست این تجارت بازم به نظر من نامردیه دلیل منطقی نمی تونم بیارم
نیازی نیست به آدم ها این احساس رو بدیم که ما هم مثل باقی عاشقشونیم در حالی که نیستیم حتی اگه خودشون بخوان کافیه بهشون بفهمونیم که به چه قیمتی می خوان ما عاشقشون باشیم ؟ منظورم پول نیستاااااااااااز ناز و عشوه واشک استفاده می کنه باشه اون یه مهره سوختس بندازش بیرون زمین . کافیه خیلی راحت بهشون بفهمونیم نه اشتباه گرفتن پیش از اون که همه جا حرفی رو که می خواد پرکنه چون ممکنه اتش این مهره سوخته خیلی های دیگرم نابود کنه
میدونم می خوای بهم بگی بازم داری احساسی صحبت می کنی و یاشاید بگی حسادت و.. ولی تو باهمه فرق داری درسته ؟؟؟

میثم شنبه 23 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:50 ب.ظ

خب من دیشب هم اومدم اما مثه الان، خبری نیست که نیست

[ بدون نام ] یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:40 ق.ظ

اریرای عزیز وقتی کسی میخواد بازی کنه باشه من هم باهاش بازی میکنم
و این بار به قصد برد بازی میکنم باختن مال اون
همین
قائده بازی من اینه
بله درسته من هم به روش همون قاتله علاقه مندم توجه کن علاقه مندم
این یعنی اینکه من هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت و با هیچ کس این کار رو نکردم ولی بعضی اوقات به این فکر می افتم که روش بدی هم نیست
با وجودیکه سالهاست همه همین بلا رو سرم اوردن ولی باز هم گذشتم
گذشتم
گذشتم
و لبخند زدم به همه چیزشون به نامردیشون به بی معرفتیشون
و فکر کردم
فکر کردم
فکر کردم
فکر کردم تو خلوت خودم
اخه ای خدای بزرگ مگه من چه کردم ؟ به کدامین گناه باید بسوزم ؟
چرا من ؟ چرا ؟
ولی باز هم به یک نتیجه رسیدم و بیشتر خوشحال شدم
بهتره که ادم یک شیر تنها باشه تا یک ....

این جهان کوه است تو فعل ما صدا
سوی کوه اید صدا ها را ندا
مگو ناخوش که پاسخ ناخوش آید
به کوه آواز خوش ده تا خوش آید


-----
می بینم که بالاخره رسیدم به تفاهم تنهایی ،چرامن ها
ولی hornet جان از دید اریرایی که میشناختی و میشناسیش بخون
من با نوشتم قصد آزار دادن کسی رو نداشتم و خوب می دونی که هیچ وقت هم نداره حق با شماست
اینبار پیش از اینکه متنی رو بیارم تو بلاگم خوب فکر می کنم که خدایی نکرده بی احترامی به کسی نشه
:)))

میثم یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:35 ق.ظ

سلام اریرا
------------

نمی دونم از من می خوای که توی این بحث شرکت کنم یا نه، اما به دلیل اینکه نمی خوام کامنت دونیت جای بحث دیگرون بشه چیزی نمی نویسم .

خب، به دست مبارک خاتمی که یه کوچولو آزادی داد به این مملکت، دیگه یه جورایی میشه گفت کمتر کسی پیدا می شه که تو این زمینه تجربه نداشته باشه
صحبت از درست و نادرست بودنش نمی خوام بکنم، می خوام بگم هیچ کس دانش این کار رو به غیر از راه تجربه، از هیییییییچ راه دیگه کسب نکرده، و این بسیار شکننده است .
دخترایی مثه تو که درونشون "پر تر" از اکثریت جامعه اس، بهتر راهشون رو پیدا می کنن، نمی گم پیدا کردی یا نه، ولی سعی کن هر چه زودتر پیدا کنی، الان متوجه نیستی، و می دونم هر کسی دیگه هم باشه همینطوره، فقط نذار اندوهی که الان برات پیش اومده برگ های تازه زندگیت رو پژمرده کنه، که بعدا حساب این برگ ها و تک تک ساعتهاش برات سنگییییین تموم میشه
قیچی داری ؟؟؟؟؟

برو شعر "مسافر" سپهری رو بخون که خیلی به کارت میاد، اگه نداری بگو تا واست بذارم

سلام
بی زحمت بزارش تا باقی هم بخونن

میثم سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:59 ق.ظ

این جا بذارم توی کامنتا ؟ می خوای بذارم توی هیس ؟
خیلی بلنده، فک کنم یه 70 -80 تا خط بشه

اگه زحمت نیست بذار هرجا که خوت دوچ داری البته من به احتمال خیلی زیاد میارمش تو بلاگم

؟ چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:02 ب.ظ

آدمک اول دنیاست بخند

به خدا زندگی اینجاست بخند

آن خدایی که تو تنها خواندی

به خدا همیشه با ماست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

قصه ی وامق و عزراست بخند

فکر کن درد تو درد آور نیست

فکر کن خنده چه زیباست بخند

هرچه کشتی تو درو خواهی کرد

آدمک مزرعه بر جاست بخند

راستی آنچه به یادت دادیم

قصه ی جمعی و منهاست بخند

آدمک نغمه ی پرواز بخوان

به خدا زندگی اینجاست بخند

دوست عزیز سلام
شما که آدمک رو زندگی رو انقدر مثبت توصیف کردی
لطفا یا اسمت رو بنویس یا خودت رو توصیف کن تا ببینم حدسم درسته یانه فقط لطفا سربه سرم نذار

منتظرم
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد