شکنجه

ومن همان کبوتر سپیدم ،که ناخواسته در قفس دنیا ،محبوس شدم. 

هر روز دستی ،مشتی دانه ، جرعه ای آب،از برای دل کوچکم میریزد 

تا از برای دلش ، به فرمانش زنده مانم، تا آواز بخوانم . 

غافل از اینکه ، سنگینی قفس، روحم را، نفس هایم را، آری مرا  

                  شکنـــــــــــــــــــــــــــــجه می دهد

نظرات 6 + ارسال نظر
فرزاد جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:31 ب.ظ http://delshodehgan.blogsky.com

سلام
پرنده به قفس عادت کرده
در عصر امروز پرنده بدون قفس معنایی ندارد
پرنده بدون قفس نمی تواند زندگی کند
پرندگان به همدیگر در قفس آب و دانه می دهند

مثل همیشه احساسی و زیبا نوشته بودید


موفق باشید

میثم جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:35 ب.ظ

این قفس فقط قفسیا رو محبوس می کنه، دنیایی نباش
شکنجه اش واسه اینه دنیایی بودنمون رو بکشه تا بهتر خودمون رو ببینیم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

رفتن با این "وجود" ی که توی قفس دنیا گیر می کنه، ممکن نیست

مرسی
راستی اینجام :
"تو را از تو ربوده اند و این تنهایی ژرف است" andisheh.blogsky

Hornet یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:11 ب.ظ

ای بی معرفت

قفسو گفتم دلمو شکست

ودر آن لحظه که سنگینی قفس دل کوچکم را می شکند
به گل های زیبایی نگاه میکنم
که در کنار قفسم نشسته اند و من هر روز به امید بازدیدنشان خود به آرامی پادر قفس می نهم

سیما چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:40 ق.ظ http://stripped.blogsky.com

اومدم بعد از مدتی ازت دعوت کنم به خونه ی من سر بزنی.

سبا چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:30 ب.ظ http://www.atoon.blogsky.com

هر روز دستی ،مشتی دانه ، جرعه ای آب،از برای دل کوچکم میریزد

تا از برای دلش ، به فرمانش زنده مانم، تا آواز بخوانم .


عالی بود. و چیز هایی فراتر از این ها می ریزد! فرمانی..وعده ای...محبتی...

تلنگر چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:30 ب.ظ http://ablazeomidyeh.persianblog.ir/

ما نه مرغیم که به مشتی دانه دل خوش کنیم

منتظر حضور آتشینت هستم . یعنی انتقاد کن .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد