صورتک

 دستی بر صورتم کشیدم ، خشکیده بود نقاب بر صورتم آخرتنها زمانیکه شب پره به سراغم  که می آید، صورتکم  را برمی دارم تنها کسی که باور کرد اریرا را ، دختری به سبکی کاغذ را ، باور کرد دلی دارم به رنگ آبی و معنای سه نقطه را

در میان این همه تاریکی از ترس این انسان که حمله ور می شوند به سویت ، له می کنند دل ها را زیر چکمه هایشان و می کشند لبخند ها را

پس تنها پیش آنان که معنی خنده ام را می دادند خواهم خندید .نقابم را برخواهم داشت

نظرات 1 + ارسال نظر
Hornet چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:20 ب.ظ

جبران خلیل جبران: 7بار روح خویش را تحقیر کردم؛

اولین بار هنگامی بود که برای رسیدن به بلند مرتبگی، خود را فروتن نشان می داد.

دومین بار: آن هنگام که در مقابل فلجها می لنگید.

سومین بار:‌آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت، آسان را برگزید.

چهارمین بار: وقتی که مرتکب گناهی شد و به خویشتن تسلی داد که دیگران هم گناه می کنند.

پنجمین بار: آن گاه که به علت ضعف و ناتوانی از کاری سر باز زد و صبر را حمل بر قدرت و توانایی اش دانست.

ششمین بار: زمانی که چهره ای زشت را تحقیر کرد در حالی که نمی دانست آن چهره یکی از نقابهای خویش است.

و هفتمین بار: وقتی که زبان به مدح و ستایش گشود و انگاشت که فضیلت است.

. . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد