ذوستی و رفاقت چیست ؟؟؟؟؟؟؟

دوست های عزیزی که این نوشته رو می خوانید ، این متن توسط یکی از بهترین دوستانم برام فرستاده شده بود وقتی خواندمش با خودم گفتم: نکنه من هم با دوست هام همین رفتار رو کرده باشم ، چون خودم هم بارها واسه دوستانم f1 بودم و از این رابطه ناراضی ، تصمیم گرفتم نظر باقی را هم بخوانم وحرفی رو که هیچ وقت نتوانسته بودم بیان کنم رو به گوش همه برسانم..

چندی پیش دوست نازنینی که چند سالی از هم بی خبر بودیم با من تماس گرفت و البته من همیشه از شنیدن صدای او خوشحال می شدم . دو سه باری تلفنی صحبت کردیم و یکبار به او گفتم که خوشحالم از اینکه  صدایت را می شنوم و در تماس باشیم، و او  احتمالا به شوخی گفت : ( من هر وقت حوصله ام سرمیره باهات تماس میگیرم، سعی میکنم از این به بعد بیشتر حوصله ام سربره) ، او شوخی کرد، اما حقیقتاً، حسی در من ایجاد کرد که دیگر علاقه ای به تماس مجدد ندارم.

سالهاست که مانند بسیاری دیگر عادت کرده ام به اینکه با بخشی از کسانی که  خود را دوست می دانند، در زمانهای خاص که معمولا کارشان گیر کرده  و ناگهان رفاقتشان گل میکنه احوال پرسی کنم . شاید در پایان همان مکالمه و شاید هم در احوال پرسی نزدیک بعدی خواسته خودشان را مطرح کنند. البته کسی انتظار ندارد، همه کسانی که سطحی، از دوستی و آشنایی دارند همیشه با آدم در تماس باشند، طبیعی است که ما حلقه ای کوچک از دوستان نزدیک داشته باشیم. اما چرا خیلی از ما به افرادی که زمانی دوست یا همکار بودند یا می شناسیمشان به شکل یک دکمه راهنما یا F1 نگاه میکنیم؟

اصولا چرا به خود جرائت  میدهیم، که با کسی که مدتهاست او را به عنوان دوست از خاطر برده ایم در زمانی که کار داریم تماس بگیریم و انتظار کمک داشته باشیم؟

دوست دیگری چند روز پیش تماس گرفت و ابراز علاقه کرد که مرا ببیند و با توجه به عدم دیدار چند ساله برایم خوشحال کننده  و در عین حال تعجب آور بود. همدیگر را دیدیم و او با مهارت تمام  پس از چند ساعتی گفتگو خواسته خود را مطرح کرد، البته من در حد توانم کمک کردم و از این بابت هم خوشحالم ولی چرا او بایستی فقط به خاطر بیان این خواسته با من ملاقات کند ؟ خبر داشتم که در این چند سال وضعش خوب شده ، اتومبیلی خریده و با برخی دوستان مشترک مسافرت هم می رفته و در تمام آن مدت حتی یکبار هم با من تماس نگرفته.

احتمالا قضیه تماسهای دوستانه گلد کوئستی (gold quest) را تجربه کردید، آشنایی که سالها از او بی خبر بودید در تماسی غیر منتظره  آنقدر صمیمی برخورد می‌کند که شگفت زده می شوید (احتمالا آن جملاتی که مثلا دلم برات تنگ شده ؟ کجایی ، ببینیمت! را نیز شنیده اید)  وقتی که زمان  گذاشتید  و تو این ترافیک سر قرار حاضر شدید به این امید که دوستی را  ببینید،  می فهمیدید که چه کلاه گشادی سرتان رفته است و هدف که نه تنها دیدار شما نبوده،  بلکه جور کردن پرزنت دیگر و افزودن زیر مجموعه بوده!.

باعث افتخار است که آدم در جایگاهی باشد، که بتواند کمکی هر چند اندک کند...    اما آزاردهنده است ،که بخش بزرگی از تماسهای دوستانه فقط و فقط برای گرفتن کمک باشند.

همکار قدیمی که پروژه اش به مشکل برخورده ، و البته پس از مدتها ناگهان زمانیکه به مشکل برخورده یادش افتاده که حالی هم از من بپرسد!

 اینکه دیگران وقتی آی دی یا شماره تلفنت را می پرسند برای داشتن کمک در زمان برخورد با اشکال احتمالی است و...

امیدوارم متوجه شده باشید که بحث بر سر عدم انتظار برای کمک در یک درخواست دوستانه نیست بلکه صحبت از فاصله ای است که ما بین یک دوست یا یک دکمه راهنما و مشاور است.  بحث این نیست که دوستان نمی توانند انتظار کمک داشته باشند. صحبت از این است که اگر وقتی حوصله مون سر می رود یا برای حل مشکل با آشنایی تماس میگیریم، گاهی حداقل برای دل خوشی طرف هم که شده بدون توقع کمک، تماس بگیریم، یک بحث دوستانه یا احوال پرسی گاه و بی گاه آن حس بد تماس برای کمک را در طرف مقابل از بین می بره .

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد