هنوز میام اینجا
میام با فنجان قهوه باز تو تختم بازم کلی فکر کلی حسرت روزهای گذشته
ساکت میشنم و تو عالم خودم باز با اریرا حرف می زنم ، اریرایی که حاصل یه عشق و اولین اعتماد بنفسی بود که تو بهم داده بودی
با خودم فکر می کنم ، همه همه رو مقصر می کنم از همه متنفر میشم حتی از خودم و این احساس لعنتی که نمیذاره مثل باقی دخترها باشم
هر لحظه به یکی دل ببندم ، از همه متنفر میشم تو خیالم باهات دعوا می کنم سرت داد میزنم ولی باز تو رو رفع اتهام می کنم و اشکهام رو پاک می کنم
باز دوباره تیت می کنم و فال تاروت میگیریم
من که تمام عمر را به انتظار ت نشسته ام
از دوری دیدار ، کمر صبر را شکسته ام
غم کز ازل همیشه با من بیگانه بود ببین
آن را چگونه بر ستون این سینه بسته ام
چه شعر زیبایی بود ممنون