سپید و سیاه

بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم شاید بهتر باشه یه بار دیگه فرصت بدم و باهم حرف بزنیم ولی بعد پشیمون می شم یاد پیغام  شب یلدا می افتم که جواب ندادی 

یاده روز یلدامی افتم که حتی صبح بخیرم نگفتی

یادته هرسال شب یلدا برام هدیه  داشتی ولی امسال هدیت خوشحالم نکرد

امسال یلدا یه بغل بغض برام فرستاده بود

همیشه این حرفت تو گوشمه که بهم گفتی تو نقطه ضعفت مهربونیت هست راست گفتی تو من رو بهتر از من شناخته بودی.

دارم فکر می کنم به اخرش که چی میشه بعد می بینم خب الانم اخرشیم فقط هنوز به عکس هم نگاه می کنیم و حرف میزنیم لا اقل من که اینجوریم 

میدونم توهم همین جوری هستی

بعضی وقت ها میگم دستم رو می زارم روی دکمه undo زندگی و باز دوباره تا کافه سپیدسیاه میز 21 باهم قرار میزاریم فکنم 13 هم ماه بهترین روز باشه مثل اولین بار 

بعد عین فیلم ها سن فرش ولیعصر رو برعکس می ریم 

فنجون قهوه من پر میشه نه خالی فنجون ها پشت هم از میز میرن بعد من و تو ......

ولی دل ها رو چکنیم !!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد