ایستگاه اخر

دلم گرفته مثل دیروز و روزهای قبل 

یه حس خوب گوشه قلبم، تورا من دوست دارم 

یه حس ترس با چادر سیاه پهنه گسترده برتمام وجودم ، دروغ بود می روی ، حرف بود 

عاقبت من ویران میشوم درخود ، ویرانی وجودم هزاران بار شدید تر رو بدتر از زلزله رودبار و بم است .

گفته بودم میترسم یادت هاست ؟؟ 

گفته بودم بیا پایان داستان را پیش از گذشت این همه روز باهم بنویسیم یادت هست ؟ 

گفته بودم من از دستان سرنوشت می ترسم ، من صبر نوشته شده در پیشانیم می ترسم یادت هست ؟

گفتی هستم تا اخر خط ، میدانم هستی ولی از اخر خط می ترسم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد