خداااااا

دلم گرفته . 

واژه ای برای نوشتن نیست سازم  هم چون من مهرخاموشی برلبانش زده .

فقط میتونم چشم هام رو ببندم و خاطرات رو ورق بزنم . 

دیگه از انتظار خسته ام ، گله دارم از همه بیشتر از خودم از سادگیم از این همه صبر 

خدایا کاش خستگیم رو می دیدی ، کاش پینه های بسته شده سر تک تک انگشتام رو می دیدی،

چرا تو پیشینونی من نوشتی صبور بعد هم Boldش کردی تا همه ببینن؟؟


جواب سالها انتظارم این هست ؟؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد