وقتی از کسی برای خودت دنیا می سازی ، رویا می سازی ، تمام زندگیت میشه ، تمام نفس هات
وقتی دنیا را حاضری بدهی که یک لحظه کنارت باشه
.
.
.
وقتی بارها میگی می ترسی ،
وقتی ،قلبت ، روحت ، احساست می شکنه
دلت می خواد بمیری ، ناخوداگاه بازهم شعرهای فروغ را ورق خواهی زد بازهم می حوانی
(می روم خسته و اهسته و زار سوی منز لگه ویرانه خویش ،
بخدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیو انه خویش
می روم تاکه درآن نقطه دور
شستشویش دهم از لکه عشق ،
شستشویش دهم از رنگ گناه،
می روم خسته به دل
خونین دل
.
.
.
)
سلام وبلاگ قشنگی داری.موفق باشی
زن که باشی
فرقی نمی کند
جنگی ده ساله به راه بیاندازی
یا سیصد سال از عمرت را
صرف بیدار کردن شوهرت کنی ...
سلام مهربان . "پرده را کنار بزن! " به روز است و چشم به راه ...
قدم رنجه کنید