بازهم برای تو


 به نام خودت قسم خسته ام 
به نام خودت قسم بریده ام 
طاقتم طاق شده از این همه ....
به که گویم ؟؟
کابوس هایی که از سر نامردی تو هر شب در چشمانم نقش بست، به که گوییم ترس هایم برای چیست ؟؟
برای تو گفتم ریز به ریز ،جزء به جزء ولی در کتاب های دینیمان نوشته بود وسعت خدا یه اندازه تمام دنیاست ،پس تو اینجا بودی ،پس چرا ندیدی آن چرا که باید می دیدی ؟؟
گفتند عادلی ، پس چرا این همه سختی ، این همه کابوس ، این همه ترس پایانی ندارد
گفتند رحیمی ، چه می شود اندکی از رحمتت را بر ترسهای من ریزی و جرعه ای عدالت را برای او  اجرا؟؟؟
حسته ام از سی سال ترس ، سی سال داستان تکراری 
بگو چگونه صدایت زنم ؟ چگونه ؟؟
خسته ام ، می ترسم حتی از بزبان اوردن ترس هایم می ترسم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد