هیچی نگو
فقط گوش کن کوچکم ، می خواهم برایت از احساسم بگویم.
من می گویم تا تو مثل همیشه ارام بی قراری هایم شوی ، می ترسم از همه چیز ، از آرزو ، رویا ، انتظار، صبر
امروز دلم هوای صفحه های حوضه نقره را کرد ، انگشتانم آرزو نوازش سازم را
و گلویم ، طعم تلخ فنجان های قهوه ،
چشمانم ، جستجوی حضورت را پیش از اخرین جرعه فنجان
ولی فراموش کرد ، هزینه این انتظار ، از نفس افتادن نگاه دزدکی بر صفحه تلفن است.
فراموش کرده بودم اگر عقربه ها از ثانیه های همیشگی بگذرد ، تحمل ضربه های قلبم را ندارم
این چه ارزویی بود ؟؟؟؟ چرا فراموش کردم نوشتنم تنها با غم اغاز می شود
می ترسم ، مبادا بزرگترین آرزویم فقط در خواب باشد ؟؟ نکند باد، رویاهایم را بشکافد
می ترسم ،
نگو صبر ، دیگر توانش را ندارم
می ترسم
صدایم کن ، مثل همیشه ، ارام نا ارامی هایم باش ولی اسم هیچ یک را نیار (انتظار، صبر ، زمان)
چقدر خودخواه شده ام