چهار سال از اندیشه پنهان نکردن دل نوشته هایم می گذرد
اندیشه ای که , تو با خواندن سه ذفتر و صفحات بهم چسبیده دل نوشته هایم در ذهنم کشیدی
یادت هست ؟؟
و ای کاش ان روز نامی دیگر برای این وبلاگ پیدا کرده بودم
توخال درون چشمم را دیدی
حصار قلبم را
کلیدش را
و تو تنها کسی هستی که اعتماذ را در قلبم زمزمه کردی
به یادم اوردی می توانم , هرانچه را که می خواهم
داشته هایم را پنهان نکنم
شاید دیگر نحوانی دل نوشتهایم را
دیگر خرده نمی گیرم چرا نمی خوانی وبلاگ پروزن ترین دختر دنیا را ,
چرا که تو از نگاهم , صدایم
سکوتم
می خوانی دلم را
می شود به فنجانی چای مست شوی
به سیگاری نئشه
و به لبخندی کامیاب!
اگر "او"یی که باید ... روبرویت نشسته باشد.
اگر اووویی باشد به هیچ چیز برای مستی نیازی نیست
مهم اوست
که هست
درکنارت
بهترین و زیباترین لذت زندگی